نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





یک شعر

بیخودی پرسه زدیم،صبحمان شب بشود

بیخودی حرص زدیم،سهم ما کم نشود

ما خدا را با خود ، سر دعوا بردیم و قسم ها خوردیم

ما به هم بد کردیم

ما به هم بد گفتیم

ما حقیقت ها را زیر پا له کردیم

 


[+] نوشته شده توسط گمنام در 1:49 | |







یک داستان

به کوچه ای رسیدم که پیر مردی از آن خارج می شد،

پیر مرد به من گفت:نرو،بن بسته

گوش نکردم  و رفتم،کوچه بن بست بود

وقتی بر گشتم و به سر کوچه رسیدم ، که پیر شده بودم

جوانی دا دیدم که وارد کوچه می شد.


[+] نوشته شده توسط گمنام در 1:41 | |







یک سوال

یک سوال:

اگه یه روز از خواب بیار شید ، ببینید همه زندگیتون یه فیلم بوده اسم فیلمو چی می زارید؟


[+] نوشته شده توسط گمنام در 1:37 | |







از ماست که بر ماست

به درختان جنگل گفتم شما با این همه عزمت و بزرگی،چگونه از قطعه آهنی به نام تبر می رنجید.

و آنها جواب دادند:رنج ما از تیغه آن نیست،بلکه از دسته آن است که از خود ماست.


[+] نوشته شده توسط گمنام در 1:27 | |







یک نصیحت

قدر دو چیز را داشته باش:

1:یک لحظه شادی در اوج غم

2:یک لحظه غم در اوج شادی

اولی برای انکه بدانی زندگی فقط غسه خوردن نیست.

و دومی برای آن که بدانی از کجا آمدی،چرا آمدی،و به کجا در راهی

 

گمنام


[+] نوشته شده توسط گمنام در 1:1 | |



صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد